سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رنگین کمان

گرچه روز عیده و روز شادی !‏اما دلم گرفته ...ببخشید اگه خاطر عزیزتونو مکدر میکنم ...

خیلی وقته دلم هوایی شده .

نمیدونم چشه ؟ گاهی وقتها که شعر عاشقانه ای میخونم یا میشنوم . وقتی اشکم در میاد ، وقتی دلم می لرزه یا می طپه و برای این آشوب دلیلی پیدا نمیکنم ... یاد این شعر میفتم به عشق عاشقم نه بر وصال تو !

آره من حال و هوای عاشقی رو میخوام

من طپشهای دل بیقرار رو میخوام . من این آشوب و طوفان رو دوست دارم ... من دیوونه و بیقرار اون شب و روزهام که خواب و خوراک نداری ... که تاب نداری ... که ...وگرنه هیچ فرد خاصی ...

نمیدونم شاید چون خیلی دنبال ایده آلم این طوری ام ! شایدم من فقط عاشق عاشق شدنم !

عاشق اینم که رنگ رخسارم خبر از سر درونم بده ... که داد بزنه چشمهام ، که یه غم بزرگ توش زندونیه... که اسیره ....که ...

یکی بیاد عشق و معنی کنه....

من که خیلی وقته دیوونه ام...

وقتی سالها پیش در به در ،‌ کوی به کوی ،‌ دنبال یه غریبه گشتم ... همه فهمیدن دیوونم

نزدیک 8 سال میگذره از اولین باری که برای یه غریبه نوشتم !

برای کسی که نمیشناختمش اما دوست داشتم که باشه ... که داشته باشمش ... که مال من باشه ....

و 8 سال گذشته و 8 تا بهارکه تنهایی به خورشید تیرگان سلام داده ، 8 تا شهریور که به مهر خوش آمد و گفته 8 تا آذر که چله نشین شده و 8 تا اسفند که اصلا امید نداشته فروردین و ببینه ،‌ اما ننه سرما که رفته با اومدن حاجی فیروز ... یهو دیده دختر بهار ایستاده و اونم به احترامش از جا بلند شده و بهار نشسته ....

8 بار همه ی این اتفاقها افتاده و هنوز غریبه ی من نیومده ...

اونکه دلم براش بلرزه ! ‌اونکه چشاش رو بشناسم ! اونکه هرم داغ نفسهاش به گردنم ساییده شه و ... بدونم مال منه ...

چند تا بهار دیگه .... چند تا تسلسل دیگه لازمه ؟ کی میدونه ؟




نوشته شده در تاریخ شنبه 89/7/17 توسط سارا
درباره وبلاگ

سارا
به دنبال خودم که میگشتم او را یافتم ! چند وقتی است عجیب عاشقم
sj.mashadi@yahoo.com
bahar 20